ناگوار
بدطعم، مقابل خوشمزه
امسخ
بدطعم
گوگرد
دیرهضم. [هََ] (ص مرکب) دیرگذار. دیرگذر. دیرگوار. ثقیل. بطی ءالهضم. دشگوار. سنگین.
بدمزه. [ب َ م َ زَ / زِ / ب َ م َزْ زَ / زِ] (ص مرکب) بدطعم. (ناظم الاطباء). کریه الطعم. (یادداشت مؤلف). || چیزی که گوارا نباشد. (ناظم الاطباء).
ثقیل، دیرگوار، سنگین، ناگوار، (متضاد) زودهضم
بدطعم، (متضاد) خوشطعم، خوشمزه
دیرگذر، دیرگوارا، ثقیل، سنگین
بدطعم، چیزی که گوارا نباشد
حرف بیست و ششم از حروف خجای عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن (واو) میباشد
بدطعم، آنچه مزۀ بد داشته باشد،
مالح
کخ
1123
گیاهی ترشمزه
مزه
نوشین وخوشمزه
مربایی خوشمزه
غمزه
بد مزه
مز ، مزه
فاقد طعم و مزه
بامزه
عشوه و غمزه
ختم سوره همزه
بدمزه